دومین سالگرد ازدواج+عکس

امروز 25 مهر هست همون روزی که منو تو دست تو دست هم با هم عهد وپیمان بستیم

واسه یه عمر زندگی مشترک

یادش بخیر وقتی شهریور ماه93 بود ومراسم بله برون گرفتیم قرار شد تا دی ماه صبرکنیم که محرم وصفر تموم شه ولی اونقدر هول بودیم که طاقت نیاوردیم وسریع گفتیم عقد کنیم یه هفته قبل محرم مراسم عقد گرفتیم 

چه قدر زود گذشت واقعا چه زود دوسال شد 

انگار همین دیروز در تکاپوی رزرو تالار و لباس عروس و مشتقاتش بودیم ، یادمه وقتی از ارایشگاه اومدی دنبالم وقتی سوار ماشین شدیم زل زده بودم بهت و همش میگفتم چه قدر شیک وقشنگ شدی  خیلی زیبا شده بودی البته الانم زیبایی ها ولی تو اون لباس واون تیپ اصلا یه قیافه نازی شده بودی یادمه محوت بودم حس میکنم اون یه حس خوب از طرف خداوند بود که تا وقتی میرسیم به تالار و میخوایم بشینیم سر سفره عقد عشقت ومهرت بیشتر از قبل تو دلم بیوفته...

بابته این روزِ دوست داشتنی از خدا ممنونم 

هرچند که پیشم نیستی و ازم دوری ولی دلم همیشه پیشته 

تاریخ یکشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۵ ساعت 8:56

روزهای بودنِِ با آقای عشق


چهارشنبه شب اقای عشق از اصفهان اومد تهران منم سرکار بودم و تا رسیدم خونه حدودا ساعت رسید به 7شب و دست به کار شدم سالاد الویه درست کردم  و منتظر نشستم تا بیاد حدودا ساعت10 بود فکر کنم رسید خونه و...
+ تاریخ شنبه ششم شهریور ۱۳۹۵ ساعت 12

عشقم داره میاد

 

اندکی زودتر بیا 

چای را داغ دوست دارم 

قند و نباتش با تو ...

(ماه بانو)

پ ن :آقای عشق در راه تهران ...

 

33091988237609527158.jpg

تاریخ چهارشنبه سوم شهریور ۱۳۹۵ ساعت 16:52

تهران گردی در تعطیلات

سلام 

یکی از دلچسب ترین تفریحات گشت وگذار با کسی هست که دنیای تو باشه و تو باهاش قدم به قدم وهرلحظه بهشت رو احساس کنی . 

بهشتِ این روزهای من همسره عزیزم هست که خیلی ازش ممنونم به خاطره وجودش ...

بنده و همسر جان  جمعه عصر تصمیم گرفتیم برخلاف اکثره مردم که تو تعطیلات سعی میکنن مسافرت برن ،ما سعی کردیم که تهران گردی کنیم و به پیشنهاد ایشون سر از دریاچه خلیج فارس در اوردیم ...

روزه خوبی بود خصوصا قایق پدالی سوار شدن و خیلی وقت بود سوار نشده بودم و دوباره خاطراته خوب واسم تداعی شد ...

دیشب یعنی شنبه هم قرار بود حرکت کنن به سمته محل خدمت  به یه دلایلی کنسل کردیم به یکشنبه سفرشو انداخت  و شنبه شب یکهویی به سرمون زد بریم شبهای تهران رو بگردیم ... دلم گشت وگذار تو محله های قدیمی تهران رو میخواست واسه همین از فدائیان شروع کردیم رفتیم به سمته شوش و مولوی و خراسان و پانزده خرداد و امام خمینی و گلوبندک و خیام و .... 

روزهای خوبی بود 

ممنونم از خدای عزیزم که هوامو داره ...

سرباز آموزشی

این روزها به سختی میخوابم فکرم ، یادم... همش پیشه توست...

ساعت 2 نیمه شب تلفن خونه به صدا درمیاد،

با چشمای پف کرده و بی جون گوشیو بر میدارم 

صداتو میشنوم و اروم میشم انگار اصلا خواب نبودم.

دلم پیشته حتی وقتی که رفتی واسه خدمته آموزشی

و میدونم تهران افتادی و نزدیکمی ولی نمیتونم بیام ببینمت

دلم شور شروع شدنه سربازی اصلی رو میزنه که میوفته اصفهان

و یک سال تمام نمیتونم خیلی ببینمت ...

تیپه سربازیتو دوست دارم نوار قرمز رنگ خط شلوار سربازیت جالبههه 

حتی کچلی تو هم دوست دارمم

ماه بانو و دل نوشت های یهویی...

 

25 مهر سالگرد ازدواج

 به نام ِعشق


سلام یک روزهایی بود تو زندگی مشترک منو همسری که تو وبلاگ به عنوان دفترخاطرات هرچیزی رو مینوشتیم...

یواش یواش به لطف بلاگفا این کار تعطیل شد

بعد ها به این فکر رفتم که چه سودی داره که من بنویسم یا ننویسم

مرور خاطرات باید تو ذهنه ما باشه نه تو دفترِمجازی ...

هرچند این نکته رو هم بگم که مشغله و کار ودرس هم این اجازه رو نمیده که بیایم و بنویسیم


گذشته از این حرفا، 

     25 مهر سالروز عقد منو همسرِ عزیزم هست 

اولین سالگرد  اولین ساله باهم یکی شدن

مثل همه ادمای اطرافم که پر از ارزو های زیبا هستن دوست دارم تو این روز اتفاقای خوبی واسمون بیوفته

با خودم میگم اوووم مثلا  اگر اصفهان بودم میرفتیم به باغ رستورانِ زیبای شب نشین 

ولی خب تهرانم و همسری میاد تهران  نمیدونم چیکار باید واسش بکنم دلم میخواد واسش کادو بگیرم ولی میگه نگیر ،

اخه یکم دست وبالم خالیه وبخوام از خودش بگیرم خرجش کنم خنده داره ههه

ولی دوست دارم اگر قراره پیش هم باشیم

     یه روز خوب باشه با اتفاقای خوب

      یه روزه عاشقونه وزیبا 



اولش میخواستم یه عکس کیک از گوگل بذارم اینجا

بعد یاده دیشبم افتادم

دیشب داشتم فیلم عقدمون رو میدیدم یادم اومد از کیکمون هیچ عکسی نگرفتیم و فقط یه صحنه توی فیلم هست همون لحظه stop زدمو از صفحه عکس گرفتم


این عکس کیک عقدمون رو دوست دارم



آغوش

تورو دوست دارم مثه خواب خوب بچگی

بغلت میگیرمو میمیرم به سادگی


آغوش

مرد با غیرت

یک مرد باغیرت...


پیش از داشتن زنے باحجاب،

چشمانے با حجاب دارد...!

همسرت که حسینی باشد تو را زینبی میکند...


آرامش محض

همین آرامِـــش محضت
همین لَــبـخَــنـدِ آرومت
تُـــ ــــو دُنــیــ ــای مَـــنـی و مَـــ ــــن ،
تــــــوو رُویـــ ـــاهـــ ـــام خـــ ــــانـــ ــــومِـــ ــــت

هوای خونمون گرمه
پر از عطر هل و چایی
دلت قرصه کنـــار مَـــن
دلَــــم قرصه که اینجایی

برای آرزوهامون
به فکر قله ی قافم
تو داری شعر میگی و
مَـــ ـــنَـــم شـــالِــ ــت رو مـ ــی بــــ ـــافَــــ ـــم ...

به سلامتیش

نه شــــاعرم،
نه نویســــنده...
خـــط خـــطی مــــی کنم،
تــــا مطمئن شـــوم نـــمرده ام ...
همـــین !




وبلاگ دوم بنده هستن ایشون اصل کاری تو بلاگفاس
دنبال کنندگان ۱۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید