امروز 25 مهر هست همون روزی که منو تو دست تو دست هم با هم عهد وپیمان بستیم

واسه یه عمر زندگی مشترک

یادش بخیر وقتی شهریور ماه93 بود ومراسم بله برون گرفتیم قرار شد تا دی ماه صبرکنیم که محرم وصفر تموم شه ولی اونقدر هول بودیم که طاقت نیاوردیم وسریع گفتیم عقد کنیم یه هفته قبل محرم مراسم عقد گرفتیم 

چه قدر زود گذشت واقعا چه زود دوسال شد 

انگار همین دیروز در تکاپوی رزرو تالار و لباس عروس و مشتقاتش بودیم ، یادمه وقتی از ارایشگاه اومدی دنبالم وقتی سوار ماشین شدیم زل زده بودم بهت و همش میگفتم چه قدر شیک وقشنگ شدی  خیلی زیبا شده بودی البته الانم زیبایی ها ولی تو اون لباس واون تیپ اصلا یه قیافه نازی شده بودی یادمه محوت بودم حس میکنم اون یه حس خوب از طرف خداوند بود که تا وقتی میرسیم به تالار و میخوایم بشینیم سر سفره عقد عشقت ومهرت بیشتر از قبل تو دلم بیوفته...

بابته این روزِ دوست داشتنی از خدا ممنونم 

هرچند که پیشم نیستی و ازم دوری ولی دلم همیشه پیشته 

تاریخ یکشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۵ ساعت 8:56

چندروز پیش که همسری قرار بود بیاد خونمون زودی از سر کار اومدم خونه و تصمیم گرفتم خوشحالش کنم 

با خودم گفتم خب سالگردمون که میوفته بعد تعطیلیا قبلش بهتره یه کیک بپزم .

همسری عاشقه کیک هست 

دست به کار شدم و کیک دورنگ پختم کاکائو و وانیل  با گردوی فراوان 

 

برای دیدن عکس در سایز اصلی روی عکس کلیک کنید.

photogrid_1476640623115.jpg

تاریخ یکشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۵ ساعت 8:56