اگر تو شانزده  سال پیش بودیم حدود سال82
من خواب و رویای بیشتر شبهام این بود که فکرکنم تو یه روزی میای 
در میزنی ومیگی آهای من اومدم ...
ببخشید که سرکارتون گذاشتم و چند روز اذیتتون کردم ، ولی حالا دیگه اومدم . 
بگم نامرد باز جرزنی کردی وتنها رفتی بگردی؟ 
بگم جریمه ات اینه مشقامو بنویسی. بگی: مشق همیشه هست بیا بریم دوچرخه سواری. 
بگم وحید تو که دوچرخه نداری !
 بگی راس میگیا ..ولی مامان قول داده امسال قبول شم برام دوچرخه میخره... بگم :وحید تو همیشه رفوزه ای الکی وعده نده. 
بگی:حالا بیا بریم کلوپ بازی کنیم .
بگم :وحید میشه از مامانم بخوای امشب خونتون بمونم که فردا بریم سرکلاس شما؟ 
بگی: نه میدونی که ابجیم اجازه نمیده خیلی سخت گیره. 
بگم :حداقل بیا قایم موشک بازی کنیم.
بگی: چشم بذار تا قایم شم...
چشم بذارم... بشمارم... یک ،دو ، سه ، ...، هزار ،...، میلیون ،...، تا چند؟ 
چشمامو بردارم ببینم نیستی !
ببینم دروغ گفتی ورفتی ... 
ببینم فقط از تو یه قبر مونده و یه من که دست و پامو به زور گرفتن که لحظه به خاک سپردنت رو نبینم... 
نبینم و حس کنم این قبر خالیه ... 
حس کنم هر روز ممکنه بیای و در و باز کنی بگی شوخی کردم حالا برگشتم ...
وحید جان دایی خوبم امشب یه اهنگ قشنگ از  گرشا رضایی گوش کردم  اسم آهنگش (عکسای آخر) بود  که برای خواهرزاده جوانش خونده بود  که فوت کرده 
یاده تو افتادم . اون  اهنگ رو به خواهر زاده اش تقدیم کرد 
منه خواهرزاده اهنگشو به تویی که بهترین دایی وهمبازیم بودی تقدیم میکنم . 

16ساله جات خالیه عزیزم و امشب دلم از نبودنت ترکید.