- ماه بانو
- شنبه ۱۰ آبان ۹۹
- نظرات [ ۰ ]
اونجا که نزار قبانی میگه:
"اگر برای تو خیری داشت میماند،
اگر دوستدارت بود حرف میزد و اگر مشتاقِ دیدنت بود می آمد"
دقیقا همینجاش یه جوابِ بزرگ برای نصفِ سوالامونه
وقتی که داشتم حسرت یه اتفاق خوبی که برای یکی دیگه میوفتاد رو میخوردم ،
و این حس خباثت ناشی از حسرت بهم هجوم اورده بود خدا سرم رو گرم کرد.
منو به موضوعات مهم تر مشغول کرد .
خدا بهم نشون داد که میتونه جوری بهم تشر بزنه که بابت خبر خوب دیگران غضه نخورم.
مادرم مریض شد درد کشید اون قدر بابت قضیه ی مادرم درگیر شدم که دیگران رو فراموش کردم.
شاید چون خدا میدونست من بابت اون حسرت مظلومم و بیگناه .
شاید چون میدونسته نصف این حسرت باعثش دیگرانن .
شاید صلاحم رو دیده که اینجوری ادبم کرده.