یکی از بهترین لطف هایی که خدا بهم کرده این بوده که همسری خوب و مهربون و با اخلاق ومسولیت پذیر رو بهم هدیه داده 
همسری که تو این چند سال یک روزم از بودنش پشیمون نشدم و هر لحظه بیشتر عاشقش میشم 
شبی که از اردبیل رسیدیم خونه خیلی خسته بودم رفتم یه دوش گرفتم که بدنم اروم شه و همین دوش گرفتن به خاطر نم دار بودنه موهام باعث شد سرما بخورم . صبح بلند شدم دیدم تموم بدنم میلرزه از درد استخون نمیتونستم تکون بخورم و فقط میلرزیدم وحس میکردم با میخ تو بدنم میکوبن 
از درد گریه میکردم. شوهری هرکاری کرد نرفتم دکتر وگفتم بخوابم خوب میشم از طرفی هم نهار باید درست میکردم گرسنه بودیم . ولی جون نداشتم. عزیزه دلم گفت  بگو سوپ چیا میخواد من درست میکنم   موادشو بهش گفتم و فداش بشم یه سوپ خوشمزه  درست کرد واسم. 
وقتی کنار بخاری دراز کشیدم و دوتا پتو روم انداخت هیچی اندازه اینکه خودشم بغلم کرد وخوابید بهم مزه نداد اصلا انگار دردای تنم یادم رفت .
خیلی ناراحت بودم که یه روز اخری که پیشمه من مریض شدم . گاهی دلم قنج میره از اینکه میدونم به فکرمه . مثل اردبیل که بودیم و حالم نصف شب بد شد وتوی بیمارستان چه جوری این ور اونور میدوید تازه کیف و پالتو ووسایل منم رو دستش بود . اخرشم وقتی اومدیم بیرون  دیدم نیست برگشتم تو بخش دیدم برای اینکه بازم خیالش راحت شه داره با دکتر وپرستار صحبت میکنه.. قربونت برم مرد زندگیم  
ممنونم از خدا برای این عشق پاکی که برامون مقدر کردی ...

عکس ابشار سردابه با یک عدد کچل که تو فصل سرما رفته موهاشو کچل کرده